1

 

کسیـ مرا دوستـ نداشتـ

کسیـ منتظر بهـ دنیا آمدنـ منـ نبودــ

کسیـ هنوز همـ در زندگی منـ نیستـ

انگار اشتباهیـ متولد شدهـ بودمـ

کسیـ مرا دوست نداردـ

؛

مادر را میـگویمــــ

بغضـ راه گلویمـ را بستهـ استــ

از لحظهـ ی تولدمـ تا الانـ

؛

کسیـ مرا دوست نداردـ

انگار من اشتباهیِـ ام

انگار وجود منـ ناقابل و بی ارزش استــ

کسیــ مرا دوست نداردــ

؛

وقتی مادر،تو را نخواهدــ

یعنی هیچکس تو را نمی خواهدـ

؛

و اگر او تو را بخواهدـ

یعنی تمام شهر تو را میخواهندـ

.

خسته امــ

خستهـ

خسته از این حس لعنتیـ

حسی که مدام به من می گوید:

تو عزیز هیچکسی نیستی.

حتی اگر عزیز کسی غیر از مادر هم باشمـ

باز کافی نیستـ

من حس نمیکنمـ عزیزمـ

من حس نمیکنمـ دوست داشتنی امـ

.

من مـــــــــــــــــادر میخواهمـ

کسی که دست های مرا بگیرد و با من عاشقانه حرف بزندــ

من یک فرشته میخواهمـ

من مهری خالص میخواهمـ

من مادری میخواهم که مرا فقط به خاطر اینکه منم دوست داشته باشد،

عیب های مرا بیشتر از من نبیند

تمام مرا دوست داشته باشد،

حتی اگر پر خطاترین عالم باشم

بازـــــــــــ مادرم باشد

باز عاشقانه دستهایم را بگیرد و با من حرف برند

من مادری مهربان میخواهمـ

تنها ارزویم استـ

من فقط مادری از جنس مهر میخواهمـ

؛

هیــــــــــــــــــــــــــــــــــچکس نمیتواند

جای مادر را برای من پر کند

هیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــچکســــــــــــــ.

 


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها